به گزارش خبرگزاری تابناک : رئیس کمیسیون اجتماعی مجلس با تاکید بر اینکه همچنان پیگیر علت اجرایی نشدن قانون تسهیل ازدواج از سوی دولت هستیم، گفت: هر دقیقه ۹ طلاق در کشور ثبت می شود.
به گزارش خانه ملت، سلمان خدادادی با تاکید بر اینکه همچنان پیگیر اجرای قانون تسهیل ازدواج جوانان از سوی دولت هستیم، افزود: با وجود تصویب قانون مذکور در سال ۸۴ اما بعد از گذشت ۱۲ سال همچنان بلاتکلیف مانده و دولت تنها از این قانون به اجرای چند ماده در حوزه وام ازدواج اکتفا کرده این در حالی است که بانک ها به گونه ای در پرداخت وام ازدواج به زوجین تعلل می کنند که زوجین از اخذ آن پشیمان می شوند.
طلاق
وی با یادآوری پیگیری مکرر کمیسیون اجتماعی مجلس در رابطه با علت عدم اجرای قانون تسهیل ازدواج جوانان از سوی دولت در سال گذشته، ادامه داد: از آنجایی که پیگیری این قانون در مجالس گذشته و دولت ها مغفول مانده بود بنابراین به دلیل اهمیت موضوع ازدواج جوانان در کشور برآن شدیم علت عدم اجرای قانون مذکور را از دولت جویا شویم که در این راستا در سال گذشته نامه نگاری هایی را با رئیس جمهور و همچنین جلساتی را با حضور مسئولان بانک ها و دولت برگزار کردیم.
این نماینده مردم در مجلس دهم، با بیان اینکه سازوکارهای لازم را برای تسهیل ازدواج جوانان در لایحه برنامه ششم اتخاذ کردیم، تصریح کرد: همچنان پیگیر اجرای قانون تسهیل ازدواج جوانان از سوی دولت هستیم زیرا جوانان کشور در امر ازدواج با مشکلات اقتصادی و معیشتی زیادی مواجه هستند که بی توجهی نسبت به رفع این مشکلات افزایش طلاق و کاهش ازدواج در کشور را به دنبال داشته است.
خدادادی با یادآوری اینکه بندهایی از سیاست های ۱۶ گانه کلی خانواده ابلاغی از سوی مقام معظم رهبری در قانون تسهیل ازدواج جوانان آمده است، ادامه داد: ازدواج جوانان، دغدغه و اولویت جدی مقام معظم رهبری است و برای رفع دغدغه معظم له باید نسبت به اجرای قوانین مصوب و همچنین مشکلات سد راه ازدواج جوانان اقدام کرد.
نماینده مردم ملکان با یادآوری قانون حمایت از خانواده، گفت: در جهت حمایت از خانواده این قانون در سال ۹۱ توسط مجلس تصویب شد که بر اساس آن قوه قضائیه موظف شدظرف ۳ سال از تاریخ مصوب برای حمایت از خانواده ها در تمامی شهرستان ها نسبت به تشکیل شعب رسیدگی به دعاوی خانوادگی با محوریت خانواده اقدام کند اما متاسفانه این شعب حتی در پایتخت کشور هم تشکیل نشد؛ درست است کشور با کمبود قاضی مواجه است اما باید تمهیدات لازم از سوی قوه قضائیه برای تشکیل این شعب اتخاذ شود.
رئیس کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی، با انتقاد از اینکه زیرساخت ها برای ازدواج جوانان در کشور فراهم نیست، تصریح کرد: مشکلات اقتصادی و بیکاری مهمترین عامل بی رغبتی جوانان به امر ازدواج است.
وی با بیان اینکه امروزه شاهد افزایش طلاق، افزایش سن ازدواج و کاهش طول سال های زندگی هستیم، افزود: در گذشته فاصله ازدواج و طلاق ۵ تا ۷ سال بود اما متاسفانه اکنون این فاصله به ۳ تا ۵ سال رسیده که جای بسی نگرانی است.
خدادادی، از وجود بیش از ۲.۷ میلیون نفر زن سرپرست خانوار در کشور خبر داد و با هشدار نسبت به اینکه هر دقیقه ۹ طلاق در کشور ثبت می شود، گفت: متاسفانه در تهران ۵۰ درصد ازدواج ها منجر به طلاق می شود، البته طی یک سال گذشته در برخی استان ها با توقف رشد طلاق روبرو بودیم که جای خوشحالی دارد.
رئیس کمیسیون اجتماعی مجلس با بیان اینکه با اقدامات مناسبی که در کشور انجام شد در ۱۲ استان کشور با توقف رشد طلاق مواجه هستیم، ادامه داد: در استان یزد به دلیل فرهنگ سازی، انجام مشاوره و توجه به مشکلات اقتصادی با توقف رشد طلاق روبرو بوده ایم که می طلبد با رفع مشکلات اقتصادی و مشکلات سد راه ازدواج جوانان و زندگی زوجین در جهت توقف آمار طلاق و افزایش ازدواج در کل کشور گام برداشت.
طلاق چیست؟
طلاق از نظر لغوي به معني رھا شدن مي باشد و در اصطلاح عبارت از پايان دادن زناشويي به وسیله زن و شوھر طلاق را اغلب راه حل رايج و قانوني عدم سازش زن و شوھر ، فروريختن ساختار زندگي خانوادگي ، قطع پیوندزناشويي و اختلال ارتباط والدين با فرزندان تعريف كرده اند . در حقیقت ھمانگونه كه پیوند بین افراد طبق آيین وقراردادھاي رسمي و اجتماعي برقرار مي شود . چنانچه طرفین نتوانند به دلايل گوناگون شخصیتي ، محیطي واجتماعي و … بايكديگر زندگي كنند به ناچار طبق مقررات و ضوابطي از ھم جدا مي شوند . از اين نظر خانوادهھمچون عمارتي است كه زن و شوھر ستون ھاي آن را تشكیل مي دھند و فروريختن ھرستون استحكام و استواري عمارت را دچار تزلزل و گسستگي مي كند . طلاق با اين ديد ، يكي از غامض ترين پديده ھاي اجتماعي ، اركان
خانواده را در ھم ريخته و بیشتر اثرات مخرب خود را بر روي فرزندان برجاي مي گذارد . طلاق گسستن و فروپاشیدن ونابودی کانون
گرم و آرام بخش زندگي است كه اثرات جبران ناپذيري بر اعضاء خانواده مي گذارد.
در تحقیقي كه توسط جي ھبر ( ١٩٩٠ ) صورت گرفت مشخص گرديد ازدواج ھايي كه به طلاق منجر شده اند ،كاھش شديدي در اعتماد به نفس اعضاء خانواده به وجود مي آورد . چنین كمبودي مي تواند ماھیتي اجتماعي ،رواني يا جسمي باشد . كاھش اعتماد به نفس در نتیجه طلاق منشأ مھم اختلالات اعضاء خانواده در حین و بعد ازطلاق مي باشد . در اين تحقیق ھمچنین مشخص شد نه تنھا طلاق سطح اعتماد اعضاء خانواده را كاھش مي دھدبلكه باعث مي گردد يكي از ازدواج ھا يا ھر دو به طور قابل ملاحظه اي احساس پوچي كنند . اين تحقیق مدلي رانشان مي دھد كه در آن افراد از ھم جدا شده به علت كاھش اعتماد محتاج ھمیاري و كمك ھستند . گذشته ازاين طلاق پديده اي است كه بر تمامي جوانب جمعیت يك جامعه اثر مي گذارد ، زيرا از طرفي بر كمیت جمعیت اثرمي نھد ، يعني واحد مشروع و اساسي تولید مثل يعني خانواده را از ھم مي پاشد ، از طرف ديگر بر كیفیتجمعیت نیز اثر مي گذارد ، زيرا موجب مي شود فرزنداني محروم از نعمت ھاي خانواده تحويل جامعه گردند كه احتمالاً فاقد سلامت كافي رواني در احراز مقام شھروندي يك جامعه اند . بنابراين آسیب اجتماعي ناشي از اين اقدام نه تنھا متوجه اعضاء خانواده ، بلكه متوجه كل جامعه و نسل آينده مي باشد.
تاريخچه اجمالي در زمینه طلاق
تاريخچه طلاق به تاريخچه ازدواج برمي گردد . به ھمان علت كه بشر بنا به درخواست طبیعي خود پیوند ازدواج مي بندد تا در كانون گرم خانواده و دركنار ھمسر خود به سكون و آرامش برسد ، به ھمانگونه نیز ممكن است به دلايلي از ادامه زندگي خودداري كرده ، طلاق را بپذيرد. ولتر مي گويد : «طلاق و ازدواج در يك زمان در عالم پديد آمدند»
قدر مسلم اين است كه طلاق در بسیاري از اديان الهی وغیر الهی پیش از اسلام وجود داشته است. بنابراين لازم است تاريخچه كوتاھي از مسأله طلاق در گذشته را در اينجا مطرح نمايیم.
عصر جاھلیت
در عصر جاھلیت طلاق به دست زن بود و اينگونه كه اگر زن درھاي خانه را كه به طرف راست بود به طرف چپ قرارمي داد ، مرد با ديدن چنین وضعیتي متوجه مي شد كه ھمسرش او را طلاق داده و ديگر نزد او نمي آمد . ھنگامی كه زني با مردي ازدواج مي كرد و شب را نزد او مي گذارند حق انتخاب با او بود ، اگر مي خواست نزد شوھر مي ماند و اگر نمي خواست مي رفت و علامت رضايت او از مرد اين بود كه وقتي صبح مي شد ، خوراك خوبي براي او تهیه مي نمود . در منابع ديگر بر خلاف اين مسأله آمده است كه طلاق در جاھلیت بسیار ساده و با الفاظ توھین آمیز صورت مي گرفت.
يونان بوستان
دراعصار گذشته زن آلت دست شیطان به حساب مي آمد . بنابراين تنھا به اندازه يك كالا ارزش داشت و خريد وفروش و معامله مي شد . ھرچیز بر او ممنوع بود به جز خانه داري و تربیت كردن كودكان ، مرد مي توانست او را بفروشد يا هديه يا وصیت كند كه متعه ھركسي كه مي خواھد باشد قطعاً حق طلاق از او سلب شده بود . در آن روزگار در يونان باستان حتي بحث از اين مسأله به میان مي آمد كه آيا اصلاً زن داري روح مي باشد يا خیر ؟ اگر روح دارد آيا روح او حیواني است يا اينكه به طوركلي شايستگي دارد كه در میان اجتماع مردان باشد يا از اين شايستگي محروم است ؟
بابل
طبق قانون بابل طلاق وجود نداشته و مرد ھرگز نمي توانست زن خود را طلاق دھد حتي اگر نازا باشد بلكه بايد كنیزي به خانه بیاورد تا برايش فرزند به دنیا آورد ، كنیز ھم حق خودداري از اين امر را نداشت.
ھند
زن در ھند حتي پست تر از مار افعي يا بیماري و يامرگ بوده و در صورتي كه شوھرش فوت مي كرد وي نیز بايد زنده زنده در آتش سوزانده مي شد تا جايي كه در سرزمین يكي از پادشاھان ھندي ، ١٧ زن وي پس از مرگش در آتش سوزانده شدند.
چون زن ھندو كسي درعاشقي مردانه نیست سوختن بر شمع مرده كار ھر پروانه نیست( صائب تبريزي)
ايران باستان
طلاق در ايران باستان جايز بود و به دست مرد انجام مي گرفت و زنان در جامعه بسیار مورد ستم قرار مي گرفتند حتي شوھر مي توانست ھمسرش را براي ھمیشه حبس كند يا به قتل برساند.
« طلاق مسیحیت «حلال نفرت انگیز
در مذھب مسیحیت بر خلاف اسلام و یهود طلاق حرام است و ازدواج مجدد برابر با زنا مي باشد . حضرت عیسي (ع) مي فرمايد : ھمانا كه موسي به دلیل قساوت قلب قومش ، اجازه داد تا زنھايشان را طلاق دھند ، زن و شوھربه منزله ي جسم واحد ھستند و از يكديگر دور نیستند پس در صورتي كه خداوند آنھا را با يكديگر جمع كرده وانساني نبايد میان آن دو تفرقه بیاندازد.
طلاق در اسلام
ازآنجا كه ھدف دين مبین اسلام ايجاد پیوند میان افراد انساني و تشكیل كانون ھاي خانوادگي است طلاق را كه مخالف فطرت و طبیعت انسان و برخلاف قانون پیوند زن و مرد است را مورد نكوھش قرار داده و شايسته سرزنش نمي شماردو آن را امري مغبوض خداوند معرفي كرده است . جلال الدين مولوي در اين باره مي گويد:
«تاتواني پامنه اندر فراق ابغض الاشیاء عندي الطلاق»
از طرفي بايد گفت كه اسلام مايل نمي باشد آرامش و آزادي انسان ھا از بین رفته و در سختي و عذاب به سربرند و ھیچ وجواني ھم بر اين مسأله رضايت نمي دھد . از اين رو برخلاف مسیحیت كه طلاق را ممنوع و تنھا مقررات و شرايطي براي محدود ساختن آن وضع نموده تا میزان آن را به حداقل ممكن كاھش دھد ، طلاق در اسلام ناشي از حاجت است نه اينكه به عنوان ھدف باشد زيرا ھمانگونه كه گفته شد امر طلاق ھمواره مورد بغض و كینه ي الهی مي باشد.
امیرمؤمنان علي (ع) مي فرمايد : ازدواج كنید ولي طلاق ندھید زيرا عرش االهي از طلاق به لرزه در مي آيد .
فلسفه طلاق در اسلام
از نظر اسلام طلاق آخرين راه مداواي ناسازگاري زن و شوھري مي باشد . اسلام معتقد است اگر راھي براي جدايي زن و شوھر (زوجین) نباشد زندگي ايشان دشوار و عذاب آور خواھد بود و ممكن است نتايج ويران كننده اي مثل انتقال ، خودكشي ، فساد و قتل داشته باشد . امروزه مردم باغم و تشويش كمتري در مقايسه با گذشته به ازدواج روي مي آورند چرا كه طلاق براي آنان د رحكم بیمه اي تلقي مي شود و مي توان از آن به عنوان بیمه ازدواج نام برد . چرا كه اگر ازدواج با موفقیت نباشد ھمسران يكديگر را رھا خواھند كرد . دكتر باقر ساروخاني در باب ويژگي ھاي طلاق مي نويسد:
طلاق پديده اي چند بعدي است . شايد كمتر پديده اي به پیچیدگي طلاق وجود داشته باشد آن روز كه خانواده اي ازھم پاشید به نظر مي رسد يك دعواي ساده عامل اين انفجار بوده است حال آن كه چنین نیست و مجموعه اي ازعوامل رواني – اجتماعي ، اقتصادي ، پديد آمده به ھم پیوسته اند و بنیان خانواده را برباد داده اند.
بنابراين طلاق به عنوان پديده اي اجتماعي مطرح است ، زماني كه جامعه در معرض آسیب ھاي بنیادي قرار گیرد روابط اجتماعي نیز بیمار بوده و فساد گوشه به گوشه جامعه را در برگرفته است . علاوه بر اين طلاق پديده اي رواني نیز ھست . بسیاري از خانواده ھا در برابر تكانه ھاي اقتصادي يكسان قرار مي گیرند اما ھمگي دست به طلاق نمي زنند . میزان سازش افراد در طلاق مؤثر است . اما آمار نشان مي دھد زن ھا بیشتر از مردھا در امرطلاق پیش قدم مي شوند كه اين خود قابل بررسي است.
نقش جنسیتي و جنسي زنان در جامعه
بیش از نیمي از جمعیت را زنان تشكیل مي دھند . وقتي صحبت از منافع به میان مي آيد . قاعدتاً انتظار مي رود كه نیمي از اين منافع به زنان تخصیص يابد و آنان به طور مساوي با مردان از منابع زندگي اجتماعي بهره گیرند . بايد در نظر داشت كه به جهت اختلافات جنسیتي و جنسي ، زنان داراي احتیاجات خاصي ھستند و به دلیل اينكه جامعه تمركز خاصي روي نیازھاي اساسي كودكان دارد ، بنابراين بايد چنین تمركزي روي احتیاجات خاص مادران كه ناشي از « مسايل مربوط به جنسیت » را به عنوان خاص با « احتیاجات خاص زنان » قرار گیرد و عبارت نقش ھاي سنتي زنان است اشتباه گرفته مي شود ، تقسیم كارھاي اجتماعي برحسب جنسیت مربوط به اختلافات بیولوژيكي تمايز جنسي نیست . ( اگرچه باور وجود دارد كه اين تمايزھا بر حسب تفاوت ھاي بیولوژيكي مي باشد. ) بنابراين فرق بین جنسیتي و نقش جنسي كاملاً قابل تمیز مي باشد بارداري و شیردادن به كودك به وضوح نقش جنسي ھستند چرا كه فقط زنان ھستند كه مي توانند اين نقش را برعهده گیرند . برعكس تربیت كودكان يك نقش جنسیتي است . چه زن و چه مرد مي تواند كاملاً اين وظیفه را به عهده بگیرد . بايد در نظر داشت كه وظايفي مانند تربیت فرزندان تعیین شده برحسب جنس نیست ، بلكه مربوط
به ساختارھاي اجتماعي و فرھنگي موجود مي باشد . يعني تعیین نقش جنسیت بستگي به نوع جوامع دارد و اين موضوع نشان مي دھد كه اين نقش ھا برحسب نوع جنس ( زن يا مرد) تعیین شده و اعتقادات و ارزش ھاي اجتماعي و فرھنگي جوامع تعیین كننده اين امر مي باشد . ھرچند كه افراد آن اجتماع بر اين امر واقف نبوده و به آن معترف نباشند.
امروزه مشكلات ناشي از مصالح امور زنان ناشي از نابرابري جنسیتي است كه مي تواند ناشي از مسايل و محدوديت ھا در زمینه تقسیم ناعادلانه منابع و كار ، ازدواج و طلاق گردد . تمايز میان مسايل مربوطه به زنان ومسايل جنسیتي بیشتر تحلیلي به نظر مي رسد تا اينكه بتواند به عدد و رقم تبديل شوند . به عبارت ديگر درجوامع امروز مسايل جنسیتي در ھر سطحي روي فعالیت ھاي مختلف مربوط به امور زنان تأثیر مي گذارد . به عنوان «احتیاجات خاص زنان » مثال برخي از اين محدوديت ھا ، مهیاكردن احتیاجات تغديه اي مادران باردار كه قسمتي ازاست اما زنان سهم ناعادلانه اي از غذاي موجود در خانواده نصیبشان مي گردد . ھمچنین كنترل ناچیزي روي بودجه خانواده كه از آن ، خوراك خانواده تهیه مي گردد ، دارند.
يا به عنوان مثال ازدواج و گزينش ھمسر كه در اين زمینه زنان با انتخاب ھاي يك طرفه و تحصیلي بیشتر از مردان متضرر مي شوند و نیز در مورد طلاق كه ھمیشه براي زنان به عنوان فاجعه اي قلمداد گرديده و ھمیشه برزندگي شان سايه مي افكند و پي آمدھاي رواني بسیاري برايشان دربرداشته و دارد . بنابراين مسايل جنسیتي به انحاء مختلف به عنوان سدي در راه فائق آمدن بر مشكلات زنان مطرح بوده است.
زنان و طلاق
در كتاب خانواده در امروز و فردا نوشته آلاكوونتو آمده است:
در روزگار پیشین ، طبیعت انسان با امروز فرق داشت . در آن روزگار نه مردي بود و نه زني ، در نتیجه نه دعوايي بوده و نه » برخوردھاي خانوادگي ، در آن روزگار مرداني زندگي مي كردند كه در جنسي بودند . آنھا بي اندازه عاقل ، مهربان و خوش قیافه بودند . آنھا ھمچنین بي اندازه قوي بوده و ھرسال نیز قدرتمندتر مي شدند . در يك روز آفتابي توجه زئوس ( يكي از خدايان در افسانه ھاي يونان قديم ) به اين طبقه از موجودات معطوف گشت و از ترس اينكه مبادا آنھا خیلي قدرتمند شوند و ادعاي خدايي كنند ، آنھا را به دو قسمت مرد و زن تقسیم كرد و در تمام جهان پراكند . از اين روست كه انسان ھمیشه به دنبال نیمه گمشده خود مي گردد … و در بعضي مواقع انسان نیمه دوم خود را پیدا نمي كند ، بلكه نیمه كسي ديگري را مي يابد.
اين افسانه نشان گر اين است كه زن و مرد براي يكديگر آفريده شده اند ھمانگونه كه پیوند آنھا طبق آيین و قراردادھاي رسمي و اجتماعي برقرار مي شود . اما چنانچه طرفین به دلايل گوناگون شخصیتي ، محیطي واجتماعي با يكديگر زندگي كنند به ناچار بايدطبق مقررات و ضوابطي ھم از ھم جدا شوند و اين حق را دارند كه دوباره در صدد برآيند تا جفت مناسب و در خور خود را بیابند.
متأسفانه در جامعه ما شمار جدايي زن و شوھرھا رو به افزايش است و در حال حاضر در برخي از كشورھاي صنعتي پیشرفته نیز میزان طلاق تا رقم ٥٠ درصد افزايش يافته است . اين گفته بدان معني است كه نیمي از زنان و مرداني كه روزي با شوق و ھیجان ازدواج مي كردند ، تصمیم گرفته اند اين پیوند را پس از مدتي از ھم بگسلانند.دشواري ھاي اين جدايي گاھي چنان ناگوار است كه منجر به سرخوردگي يا افسردگي نه تنھا در والدين به ويژه مادران ، بلكه آسیب ھاي رواني جبران ناپذيري در فرزندان خواھد شد . در سال ھاي اخیر مسأله طلاق چنان متداول گشته كه نیمي از ازدواج ھا قبل از پايان ده سال به جدايي مي كشد . با اين ھمه و با وجود متداول شدن اين پديده ، طلاق ھنوز يكي از بحران ھاي وحشتناك زندگي به شمار مي آيد . بنابراين ھرچه ديدگاه ما در زمینه بررسي طلاق فني تر باشد احتمال كاھش بحران و يافتن راه حل ھاي منطقي و مؤثر براي آن ، بیشتر خواھد بود.
در حقیقت مطالعه و بررسي مسايل زناشويي و مشكلات ناشي از قطع اين پیوند در حوزه روانشناختي و به ويژه روانشناسي مشاوره است . در اين رشته از روانشناسي كاربردي ، سه موضوع اساسي تحصیل ، شغل و زناشويي مورد بررسي قرا رمي گیرد كه اركان اصلي زندگي اجتماعي ھر فرد است . بنابراين مي توان با بررسي وارزيابي كارآيي و حسن سلوكي كه فرد از خود نشان مي دھد.
موقعیت و پیشرفت او را دراين سه زمینه پیش بیني كرد ، گرچه قبل از پیمان زناشويي ، میزان تحصیل و موقعیت اجتماعي معیارھاي مهمی در انتخاب ھمسر به شمار مي آيند ، لیكن در اين میان ، زناشويي حوزه اي است كه برنتايج تحصیل و شغل تأثیر مستقیم مي گذارد.
چنانچه ازدواج به موفقیت نینجامد و زن و شوھر نتوانند به تفاھم كافي برسند ، ثمره ھاي تحصیل و شغل عمداً به ھدر خواھد رفت و ازدواج نافرجام سوابق تحصیلي و شغلي او را تحت الشعاع قرار مي دھد تا آنجا كه به آشفتگي روحي و اختلال شخصیت منجر مي گردند . دلايل بیشماري را مي توان ذكر كرد كه يك ازدواج را به ناكامي وبن بست بكشاند ، بعضي از دلايل مورد نظر را مي توان در خلال مصاحبه ھاي به عمل آمده ملاحظه كرد:
1- به طور مثال در مصاحبه اي كه از خانم ٣٠ساله اي در يكي از دادگاه ھاي عمومي به عمل آمد ايشان وضعیت خود را اين طور تشريح كرد : پس از آن كه داراي فرزند گرديدم متوجه شدم كه ھمسر دوم آن مرد ھستم . با اين وجود آن وضعیت را تحمل كردم و با آن مرد كه از شهرستان تبريز بود زندگي را ادامه دادم تا اينكه شوھرم زن سوم خود را گرفت و مي خواست مرا طلاق دھد ، ھرچه التماس كردم به حرف ھايم توجهی ي ننمود و مرتباً تكرار مي كرد كه من سواد درستي ندارم و زشتم و الان با امتناع من از طلاق گرفتن ، كارمان به دادگاه كشیده شده است . به نظر مي رسد دلايل طلاق را مي توان در مشكلات ناشي از اختلاف سطح تحصیلات زوجه با زوج ، عدم مسؤولیت پذيري مرد ، كاھش علاقه زوج و ضعف قوانین در برخورد با رفتار مرد دانست.
2- در مصاحبه ديگري كه با زوجه مردي ٤٦ ساله و داراي مدرك لیسانس در رشته مديريت به عمل آمد مشخص شد ١٥ سال از ازدواج آنھا مي گذرد ولي صاحب فرزندي نشده اند . زن در مھد كودك مشغول كار است و دائماً به علت اخلاق تند ھمسرش درگیر جر و بحث ھا و دعواھاي مداوم است . با تداوم دعواھا ، لجبازي زن نیز افزايش مي يابد و مرد چند رتبه دعوا را با كتك كاري خاتمه داده است . با قھر نمودن زن و رفتن به منزل پدرش ، طلاق راه حل قطعي شناخته مي شود . دلايل اختلاف زوجین را مي توان در بي فرزندي آنھا ، رفتارتند مرد ، بي علاقگي زن و عدم ھمفكري صحیح و مؤثر آنھا براي رسیدگي به مشكلاتشان و قبول بچه اي به فرزندخواندگي يافت.
3- مصاحبه سوم با زني بود كه علي رغم زندگي خوب و ھمسري با وضعیت مالي قابل توجه ، تقاضاي طلاق كرده دلیل عمده وي براي تقاضاي طلاق بود ، «اعتیاد ھمسرش ذكر گرديد با دستگیري مرد و زنداني شدن وي ، زن تقاضاي طلاق را پي گیري نموده است.»
4- مصاحبه چهارم با دختر دانشجويي صورت گرفت كه در رشته ادبیات تحصیل مي كرد و ٢٧ سال سن داشت . ويبه اتفاق پدرش جهت رسیدگي به پرونده طلاقش به دادسرا آمده بود . در مصاحبه اعلام نمود يك سال پیش با پادرمیاني خانواده ھاي آشنا و فامیل ، جوان فوق لیسانسي را جهت ازدواج به خانواده ام معرفي نمودند كه به علت سطح تحصیلات وي موافقت نمودم ولي متأسفانه پس از سه ماه كه از عقد ما مي گذشت شاھد رفتارھاي عجیب و غربي از وي بوديم كه شك ما را برانگیخت . با پي گیري متوجه شدم كه وي بیمار رواني بوده و تحت درمان است و خانواده اش اين مسأله را از ما پنهان كرده اند . با تماس با روانپزشك معالج ھمسرم وضعیت وي علني شدو الان ماه است كه تقاضاي طلاق داده ايم و پرونده مان در جريان رسیدگي است . با پنھان كردن بیماري مرد ، نه تنھا 4خانواده وي سودي نبرده اند بلكه با احساسات و عواطف و آرزوھاي يك جوان نیز بازي كرده اند و مي بینیم كه يكي از
دلايل طلاقكه بعدھا صورت مي گیرد پنهان كردن وضعیت مالي ، اجتماعي و رواني زوجین توسط خانواده ھاست.
به اين امید كه با ازدواج ، كارھا به خودي خود درست شوند در صورتي كه امروزه ثابت گرديده بنیان و شالوده ي سستي كه ما اقدامات خود را بر آنھا بنا مي گذاريم ( مانند پنھان كاري ، دروغ گويي و كتمان شرايط موجود ) با ازدواج نه تنھا قوام نمي گیرد بلكه سست تر نیز مي گردد.
بنابراين كاملاً مشخص است كه بار سنگین مسؤولیت زندگي خانوادگي را بايد به كسي سپرد كه ھم از لحاظ جسمي و رواني به بلوغ رسیده باشد و ھم بتواند از لحاظ اقتصادي – اجتماعي جوابگوي نیازھا خود و خانواده باشد . بنابراين زناشويي حیاتي ترين و سرنوشت سازترين تصمیمي است كه فرد در زندگاني خود مي گیرد به گونه اي كه زناشويي موفق تصمیم گیري در زمینه ھاي تحصیلي ، شغلي و اجتماعي را شكوفاتر گردانیده وزناشويي ناموفق تصمیم گیري ھاي فوق را تضعیف مي سازد.
طلاق مانند ھر پديده ديگرى اجتماعى داراى ريشه ھاى مختلفى است كه بدون بررسى دقیق و مقابله با آن جلوگیرى از بروز چنین حادثه اى مشكل است، و لذا قبل از ھر چیز بايد به سراغ عوامل طلاق برويم و ريشه ھاىآن را در جامعه بخشكانیم، اين عوامل بسیار زياد است كه امور زير از مهمترين آنھا است:
الف- توقعات نامحدود زن يا مرد يكى از مھمترين عوامل جدايى است، و اگر ھر كدام دامنه توقع خويش را محدود سازند، و از عالم رؤياھا و پندارھا بیرون آيند، و طرف مقابل خود را به خوبى درك كنند، و در حدودى كه ممكن است توقع داشته باشند، جلوى بسیارى از طلاقھا گرفته خواھد شد.
ب- حاكم شدن روح تجمل پرستى و اسراف و تبذير بر خانواده ھا عامل مھم ديگرى است كه مخصوصا زنان را دريك حالت نارضايى دائم نگه مى دارد، و با انواع بھانه گیريھا راه طلاق و جدايى را صاف مى كند.
ج- دخالتھاى بیجاى اقوام و بستگان و آشنايان در زندگى خصوصى دو ھمسر، و مخصوصا در اختلافات آنھا، عامل مهم ديگرى محسوب مى شود. تجربه نشان داده است كه اگر ھنگام بروز اختلافات در میان دو ھمسر آنھا را به حال خود رھا كنند و با جانبدارى از اين يا از آن دامن به آتش اين اختلاف نزنند چیزى نمى گذرد كه خاموش می شود، ولى دخالت كسان دو طرف كه غالبا با تعصب و محبتھاى ناروا ھمراه است كار را روز به روز مشكلتر و پیچیده تر مى سازد. البته اين به آن معنا نیست كه نزديكان ھمیشه خود را از اين اختلافات دور دارند، بلكه منظور اين است كه آنھا را در اختلافات جزئى به حال خود رھا كنند، ولى ھر گاه اختلاف به صورت كلى و ريشه دار درآمد باتوجه به مصلحت طرفین، و اجتناب و پرھیز از ھر گونه موضع گیرى يك جانبه و تعصب آمیز دخالت كنند، و مقدمات صلحشان را فراھم سازند.
د- بى اعتنايى زن و مرد به خواست يكديگر، مخصوصا آنچه به مسائل عاطفى و جنسى برمى گردد، مثلا ھرمردى انتظار دارد كه ھمسرش پاكیزه و جذاب باشد، ھمچنین ھر زن نیز چنین انتظارى از شوھرش دارد، ولى اين از امورى است كه غالبا حاضر به اظھار آن نیستند، اينجا است كه بى اعتنايى طرف مقابل و نرسیدن به وضع ظاھرخويش و ترك تزيین لازم، و ژولیده و كثیف بودن، ھمسر او را از ادامه چنین ازدواجى سیر مى كند، مخصوصا اگر درمحیط زندگانى آنھا افرادى باشند كه اين امور را رعايت كنند و آنھا بى اعتنا از كنار اين مساله بگذرند. به ھمین جهت در روايات اسلامى اھمیت زيادى به اين معنى داده شده، چنان كه در حديثى از امام صادق ع مى خوانیم:« لا ينبغى للمرأة ان تعطل نفسھا »سزاوار نیست كه زن خود را بدون زينت و آرايش براى شوھرش بماند "« مكارم الاخلاق، صفحه ١٠٧ و ٩١»
و در حديث ديگرى از امام صادق (ع) آمده است كه فرمود:«! و لقد خرجن نساء من العفاف الى الفجور ما اخرجھن الا قلة تھیئة ازواجھن » زنانى از جاده عفت خارج شدند و علتى جز اين نداشت كه مردان آنھا به خودشان نمى رسیدند« مكارم الاخلاق، صفحه ١٠٧ و ٩١ » "
ه- عدم تناسب فرھنگ خانوادگى و روحیات زن و مرد با يكديگر نیز يكى از عوامل مهم طلاق است، و اين مساله اى است كه بايد قبل از اختیار ھمسر دقیقا مورد توجه قرار گیرد كه آن دو علاوه بر اينكه" كفو شرعى" يعنى مسلمان باشند،" كفو فرعى" نیز باشند، يعنى تنھا تناسبھاى لازم از جھات مختلف در میان آن دو رعايت شود، درغیر اين صورت بايد از بهم خوردن چنین ازدواجھايى تعجب نكرد. علاوه بر عوامل فوق می توان علل زیر را نیز به عنوان علل و عوامل طلاق در جوامع مطرح نمود: در جوامع سنتي، علل طلاق عبارت بودند از :مسائل ومشكلات مالي ،اعتیاد ،وجود ھمسر جديد خشونت و بد رفتاري مردان (و عدم تحمل خشونت مثل گذشته توسط زنان)
دخالت ھاي ديگران ولی در در جوامع صنعتي امروزی علل و عوامل طلاق عبارتند از:
1- عدم تعلق خاطر زن ومرد به ھمديگر. در اينحالت زن و مرد احساس مي كنند ديگر از نظر عاطفي و روحي نمي توانند به ھمسر خود كمكي كنند يا كمكي بگیرند.
2- افزایش آگاهی زنان از حقوق خود.
3- اختلاف سلیقه بین زوجین.
. 4- عدم تحمل خشونت مثل گذشته توسط زنان
5- به ھم ريختگي و نابساماني روابط خانوادگي و عدم انسجام خانواده (قبلا افراد با فامیل ،ھمسايه ويا با ھم طايفه يا با ھم محله خود ازدواج مي كردند و ازدواج با تمھیدات خاص و تحت نظارت خانواده بود ولي اكنون افراد تابع خانواده نیستند و فردگرائي توسعه يافته است و اين امر يكي از علل افزايش طلاق است)
6- عامل اقتصادي(الف . زن و مرد خواھان استقلال مالي اند و در نتیجه در اين حالت ھمكاري و ھماھنگي بین آنھا كم مي شود.ب- استقلال مالي زنان باعث عدم اتكاي آنان به شوھرانشان مي شود ، خشونت تاريخي مردان علیه زنان و عدم تحمل خشونت توسط زنان مثل گذشته و در نتیجه طلاق . ج- مشكلات اقتصادي ، تورم ،چندشغلي بودن افراد ، دور از ھم بودن =عدم ارضاي نیازھاي عاطفي ھمديگر = عدم تعلق خاطر و در نتیجه طلاق)
7- بالا رفتن سطح سواد و آگاھي زنان و عدم تحمل و زير بار زور نرفتن وافزايش درخواست طلاق توسط اين دسته از زنان.
8- نگاه مرد سالارانه جامعه نسبت به زنان ودختران مثل قوانین كشور(مردھر وقت بخواھد مي تواند زنش را طلاق بدھد)
9- رواج دوستیھاي به اصطلاح خیاباني (عدم شناخت كافي از جنس مخالف . زيرا دوستیھا سطحي است و دوطرف خیلي از مسائل را با ھم مطرح نمي كنند.)
10- عدم ھمساني در ازدواج (ھم كفو نبودن ):بخصوص در زمینه ھاي (اقتصادي .تحصیلي . سني . فرھنگي ومذھبي ، شغلي ، ھوشي -رواني ، نژادي، محل سكونت (شهري يا روستائي بودن ) ، زبان ھر چه از لحاظ موارد فوق تشابه بیشتر بـاشد .طلاق كمتر صورت مي گیرد. عدم تشابه طبقاتي زيرا كه امكانات اجتماعي متفاوت معمولا” ديدگاھھاي مختلفي را بوجود مي آورد.
11- تشريفات ازدواج ، سنت ھاي افراطي و تفريطي.
12- فقدان سیستم ھاي حمايت اجتماعي مثل وجود اعضاء خانواده آگاه.
13- نبود سیستم مشاوره مناسب (فقدان افراد متخصص در رشته مشاوره خانواده ). فقدان دوستان آگاه و دلسوز
14- بیماري رواني شديد يكي از زوجین مثل وسواس . سوء ظن عدم تشابه طبقاتي (زيرا كه امكانات اجتماعي متفاوت معمولا" ديدگاھھاي مختلفي را بوجود مي آورد.
15- برطرف نشدن نیاز جنسي زوجین(كه ممكن است باعث اعتیاد، روابط جنسی خارج از سیستم خانواده ،مشكلات جسمي و رواني زوجین . ودر نھايت منجر به طلاق شود)
16- كاھش قباحت طلاق در بین افكار عمومي.
17- فحشاء و روابط جنسي خارج از سیستم خانواده.
18- بي خانماني و فقر.
19- عدم شناخت كافي از ھمديگر در قبل از ازدواج.
20- نبود آموزش ھاي مناسب قبل از ازدواج.
21- عدم مشورت با والدين و استفاده نكردن از تجارب آنھا
22- ازدواج ھاي اجباري (ازدواج (فروش) دختران به افراد مسن پولدار)
ازدواج ھاي مصلحتي . (در بین كساني كه قبل از ازدواج رسمي، رابطه داشته اند 23-
بالا رفتن سطح توقعات افراد( در اثر ادامه تحصیل ، يك شبه پول دار شدن ، ارتقاء موقعیت اجتماعي) 24-
25- عدم درك تفاوت ھاي ھمديگر توسط زوجین
26- عدم وجود بلوغ فكري
نبود روحیه از خود گذشتگي و ايثار در بین زوجین مطلقه 27-
28- نبود آموزش ھاي مناسب قبل از ازدواج
29- عدم مشورت با والدين و استفاده نكردن از تجارب آنھا
30- زياده خواھي و توقعات نابجا
ضعف اعتقادات مذھبي (خشونت علیه زنان . عدم صبر و تحمل) 31-
32- عدم تلاش براي اصلاح امور
33- عدم درك متقابل . ( مثلا مرد توان مالي خريد كالاھائي يا انجام كارھائي را ندارد ولي زن بطور مداوم درخواست انجام آن كارھا را میكند و اين امر در دراز مدت باعث طلاق مي شود)
مشکلات زناشویی طلاق؛ آخرین راه برای
طلاق به عنوان آخرین راه حل برای مشکلات زناشویی مطرح است. ھمانگونه که ازدواج ریشه در فطرت انسان
دارد ، جدایی نیز فطری می باشد. طلاق مانند سایر پدیده ھای اجتماعی دارای پیشینه ای پر فراز و نشیب
است، چون ادیان و آیین ھای گوناگون ھر کدام قوانین ویژه ای را برای آن بر شمرده اند و از طرف دیگر این قوانین در
جامعه ھای مختلف به شکل ھای گوناگون تبلور یافته است.
بدیھی است که ارزش و برتری قوانین یک آیین نسبت به آیین دیگر آنگاه آشکار شود که پس از تبیین و معرفی
ھرکدام به صورت مستقل ، با ھمدیگر مورد مقایسه قرار گیرند تا نقاط قوت و ضعف ھر یک ھویدا شود.معیار دیگری
که در این روش می تواند ملاک ارزش گذاری باشد، توجه به حقوق و تکالیف زوجین ھنگام جدایی است؛ قوانینی
که از این جامعیت برخوردار باشد تا حقوق ھر کدام از طرفین طلاق را در برگیرد. و از طرف دیگر مانع از تعدی به
حقوق دیگری شود.
پیشینه طلاق در شریعت حضرت موسی (ع)
صاحب کتاب قاموس مقدس آورد: طلاق که در شریعت موسوی معمول و مجاز است لذا زوجات خود را به ادنی
سبب و اقل جھتی طلاق می دادند تا اینکه مسیح آنھا را ملامت و توبیخ نموده واذن طلاق را معلق بعلت زنا فرمود.
(قابوس کتاب مقدس)
پیشینه طلاق در حقوق ساسانی
طلاق در حقوق ساسانی یک امر استثنایی و غیر عادی بوده است. دنیکرد گوید: اگر شوھری از روی سونیت
بکوشد رابطه زناشویی را قطع کند از او به محکمه شکایت خواھد شد و اگر بر طبق حکم صادره از دادگاه، شوھر
مجدداً وصلت را ادامه دھد دیگر به ھیچ عنوان تنبیه نشده و به زندان نخواھد رفت. از این گفته چنین استنباط
می گردد که طلاق امری استثنایی بوده و جز به حکم دادگاه ممکن نبوده است؛ البته دادگاه نیزحتی-المکان از
طلاق احتراز می کرده است.
مقام زن و شرایط طلاق در دین زرتشت
طلاق از جمله اموری می باشد که در میان ھمه ملل قدیم جھان عمل می شده و در ایران ، روم و نزد قوم یھود
معمول و متداول بوده و جز در دین مسیح (ع) که مدتی پس از پیدایش منع گردیده است در جای دیگر نمی توان
نشانی از منع آن یافت.
زرتشت در ٦٥٠٠ سال پیش از میلاد مسیح در آذربایجان چشم به دنیا گشود. در این آیین زن آنچنان مقامی دارد و به معنای پرتو « ریتاباغیانو » در اصل « بانو » . که از ھر لحاظ با مرد برابر بوده و تا پرتو الھی بالا برده شده است الهی می باشد و پروچسیتا که در ایران نام دختر بوده به معنی علم پر آمده است. مقام و اعتباری که زرتشت برای زن در نظر گرفته بسیار جالب توجه است؛ زیرا در دنیای قدیم ھمه جا نسبت به زن چون برده رفتار می شده حتی در رم که مترقی ترین کشور اروپا برده، زن حق مرد تصور شده است؛ یعنی مرد حق داشته ھر طور صلاح می داند،با زن خود رفتار نماید. او حتی می توانسته زنش را به عنوان یک برده یا کنیز بفروشد یا او را بکشد، ولی زرتشت می گوید: « تحقیر زن که در حقیقت یک بال دیگر وجود انسان است، عملی زشت و نابخردانه می باشد » لذا حقوق مساوی برای زن و خرد قایل شده و آزادی ھر دو را اعلام نموده است. در آئین زرتشتی« وَه » یعنی دستور به اختیار یک ھمسر داده شده؛ یعنی نه زن حق دارد بیش از یک شوھر و نه شوھر حق دارد بیش از یک زن داشته باشد. طلاق ھم جایز نیست، مگر تحت شرایطی بسیار سخت.
در آئین زرتشتی، رھایی (طلاق) اختیاری نیست و در اجرای مراسم زناشویی مھریه قید نمی شود، ھمچنین امکان فسخ زناشویی متوقف بر شرایط زیر است:
1. ھرگاه ھنگام اجرای مراسم زناشویی، زن یا شوھر دیوانه بوده یا اختلال مشاعر داشته باشد و طرف دیگر از آن آگاه نباشد، برابر تقاضای طرف دیگر ازدواج قابل فسخ است
٢.ھرگاه شوھر ٥ سال متوالی غیبت کند و خبری از زنده بودن او نرسد به منزله مرده تلقی می شود و زن می تواند طلاق بگیرد.
3. اجرای مراسم طلاق باید در موقعی اتفاق افتد که زن در عادت زنانگی نباشد.
4. ھنگامی که مرد یا زن ترک دین زرتشتی کند زھایی خود به خود بین آنھا واقع می شود.
مقام زن در آتن و شھرھای یونانی آسیای صغیر
بدهی است که در ھر جامعه ای بر اساس فرھنگ و تمدن آن ارتباط مردان با زنان متفاوت بوده و ھست. ھنری لوکاس در اثر ارزشمندش « تاریخ تمدن » به برخی از این روابط اشاره می کند: او در مورد آتن شوهرھای یونانی می نویسد:« و آتن بیشتر محیطی مردانه بود و زنان جای کمی در زندگی عمومی داشتند. جای واقعی زنان در خانه بود. مادران کارھای خانه را به دختران یاد می دادند، به آنھا آواز خواندن می آموختند و برای به عهده گرفتن وظیفه ھای کامل خانه داری آماده شان می ساختند. پدران بدون آنکه نظر دخترانشان را بپرسند، آنھا را شوھرمی دادند. دخترھای اسپارتی تمرین ھای بدنی زیادی می دیدند تا بدن ھای تنومندی پیدا کنند و مادر فرزندانی تندرست باشند. زنان چون آموزش و پرورش فکری نداشتند بیشترشان از نظر فکری فرمانبردار شوھرشان می شدند؛ البته در شھرھای یونانی آسیای صغیر وضع از این قرار نبود، زنان آزادی به مراتب بیشتری داشتند و جامعه چند زن روشنفکردرخشان مانند ساپفو به بار آورده بود.
زندگی زن در ملت ھای عقب مانده
زندگی زن در امت ھا و قبایل وحشی از قبیل ساکنین آفریقا ، استرالیا ، جزایر مسکونی در اقیانوسیه و آمریکای قدیم نسبت به زندگی مردان نظیر زندگی حیوانات اھلی بود؛ آن نظری که مردان نسبت به حیوانات اھلی داشتندھمان نظر را نسبت به زن داشتند و به زنان با ھمان دید می نگریستند."
وقتی نوع نگاه نسبت به زن اینگونه باشد وضعیت طلاق در آن جوامع مشخص می شود. برای جمع بندی این فصل
: از سخن علامه طباطبایی در المیزان بھره مند شویم:« در این امت ھا مرد می توانست زن خود را به ھر کس که بخواھد بفروشد یا او را مانند یک کالا قرض دھد مرد حق داشت او را تنبیه و مجازات کند، کتک بزند، زندان کند وحتی به قتل برساند یا او را گرسنه و تشنه رھا کند، حال او بمیرد یا زنده بماند و نیز حق داشت او را به خصوص در مواقع قحطی یا جشن ھا مانند گوسفند چاق بکشد و گوشتش را بخورد، در ضمن آنچه که از مال مربوط به زن بود را مال خودش می دانست و حق زن را ھم حق خود می شمرد؛ ھمچنین از جهت داد و ستد و سایر معاملاتی که پیش می آمد خود را صاحب اختیار میدانست.»
وزن و موقعیت اجتماعی زن در اسلام
اسلام بین زن و مرد از نظر تدبیر شئون اجتماع و دخالت اراده و عمل آن دو در این تدبیر، تساوی بر قرار کرد است؛ به این دلیل که ھمانطور که مرد می خواھد بخورد و بنوشد، و سایر حوائجی که در زنده ماندن خود به آنھا محتاج است را به دست آورد، زن نیز ھمین طور می باشد؛ و لذا قرآن کریم می فرماید:« بعضکم من بعض»
پس ھمانطور که مرد می تواند برای سرنوشت خود تصمیم بگیرد، مستقلاً عمل کند و نتیجه عمل خود را مالک شود، زن نیز چنین حقی دارد بدون ھیچ تفاوت «لھاما کسبت و علیھا ما اکتسبت »
پس زن و مرد در آنچه که اسلام آن را حق می داند، برابر ھستند و به حکم آیه« و یحق الله الحق» خدای تعالی در آفرینش زن دو خصلت قرار داده است که به واسطه آن زن از مرد امتیاز پیدا می کند.
اول اینکه: زن را در مثل به منزله کشتزاری برای تکون و پیدایش نوع بشر قرار داده است، تا نوع بشر در داخل این صدف نمو کند، و به حد ولادت برسد؛ پس بقای نوع بشر به وجود زن بستگی دارد و به این دلیل که او کشتزاراست مانند کشتزارھای دیگر از احکام مخصوص به خود برخوردار می باشد و با ھمان احکام از مرد ممتاز می شود.
دوم اینکه: از آنجا که باید این موجود،جنس مخالف خود یعنی مرد را جذب کند و مرد برای اینکه نسل بشر باقی بماند به طرف او و ازدواج با او و تحمل مشقت ھای خانه و خانواده جذب شود،خداوند در آفرینش ، خلقت زن رالطیف قرار داد و برای اینکه زن مشقت بچه داری ورنج اداره منزل را تحمل کند شعور و احساس او را لطیف و رقیق کرد. ھمین دو خصوصیت ،که یکی در جسم و دیگری در روح او می باشد تاثیر در وظایف اجتماعی محول به اودارد."
طلاق و فطرت
طلاق با آنکه سبب از بین رفتن خانواده می شود ولی چاره ای از تجویز آن نیست و وجودش از ضروریات زندگی است. آن گاه که زوجین توافق اخلاقی نداشته باشند یا علل دیگری در میان باشد تحریم طلاق و عدم اجازه جدایی، موجب از بین رفتن آزادی و رفاه زن و مرد می شود.
در فطری بودن اصل طلاق ھمین بس که ملل متمدن دنیا و کشورھای بزرگ امروز نیز بعد از سال ھا و قرن ھا ناگزیر شدند حکم ممنوعیت آن را لغو نموده و جواز طلاق را در قوانین مدنی خود بگنجانند.
واقعیت ھای اجتماعی چنان اند که اگر در به رویشان بگشاییم از پنجره بیرون می پرند! این است که تحریم طلاق کنکو بیناژ با جفت گیر را به وجود می آورد. یعنی مردی که نمی تواند با زن رسمی اش زندگی کند، از او جدامی شود، بی آنکه طلاق بدھد و زن نیز، بی آنکه بتواند طلاق بگیرد جدا می شود و ھر دو، سال ھا دور از ھم، با مرد و زن دیگری که می توانند با ھم در زیر یک سقف به سر برند، زندگی می کنند. این است که آمار و ارقام وحشتناکھای طبیعی اما نامشروع! به وجود می آیند، بیماران عقده دار و « جفت » نشان می دھد که غالب فرزندانی که از این جنایت کاران وحشتناک و روح ھای ضد اجتماعی اند. می بینیم که زن و شوھر شرعی به بیگانگی و تضاد می رسند،به طوری که ھر دو معتقد می شوند که ادامه زندگی زناشویی، برایشان ممکن نیست، از ھم جدا می شوند و
طبیعی است که موجود مانده و از خانه بیرون رفته، در مسیر زندگی، زنی را می یابد که می خواسته است.
عشق، نیاز به زندگی خانوادگی یا کشش جنسی، این دو را به یکدیگر پیوند طبیعی می دھد، با ھم خانه ای می گیرند و زندگی می کنند. زن وی نیز درست چنین سرگذشتی را طی می کند و در نتیجه می بینیم که طبیعت وجایش را به دو پیوند « ناجور » واقعیت، بر روی خرابه خانه ای که فروریخت، دو خانه نو می سازد. پیوند گسسته دومی دھد؛ اما مسیحیت ایده آلیست این واقعیت ھا که روی داده و ھیچ کس حتی آن دو زن و « جور » بسته میان دوشوی، نمی توانسته اند مانع شوند را نمی پذیرد، چشم ھایش را می بندد تا نبیند. تحلیل فوق از دکتر علی شریعتی می باشد که پیرامون بازتاب ھای تحریم طلاق در اعتقاد مسیحیت ایده آلیست صورت پذیرفته است.
نکوھش طلاق در اسلام
شاید در ابتدا چنین به نظر آید که در جامعه اسلامی ،خانواده بنیان محکمی ندارد و کانونی است برای ارضای خودخواھی ھای مرد، زیرا او است که زن را به ھمسری انتخاب می کند و ھرگاه نخواست رھایش می کند؛ اما در بین روایت ھای معصومین فراوان از ناپسند بودن طلاق سخن رفته است؛ به عنوان نمونه امام صادق (ع) می فرماید: خداوند بلند مرتبه دوست دارد خانه ای که در آن مراسم عروسی برپاست و متنفر است از خانه ای که در آن طلاق واقع می شود و ھیچ چیز نزد خدا مانند طلاق ناپسند نیست. امام در سخنی دیگر می فر ماید: ھیچ چیز نزد خدا از چیزھایی که حلال نموده مبغوض تر از طلاق نیست و خدای بلند مرتبه مبغوض می شمارد مرد یا زنی که ھمسر خود را نو می کند تا طعم دیگران را ھم بچشد.
قرآن مجید سفارش می کند که اگر زنان خویش را دوست ندارید باز ھم آنھا را طلاق ندھید؛ زیرا ممکن است ازچیزی کراھت داشته باشید و خداوند در آن نیکویی و خیر فراوانی برای شما قرار داده باشد. ملاحظه می شود که به نظر اسلام اقدام به امر طلاق بی آنکه ضرورت و الزامی در کار باشد، بسیار ناپسند نبرده و تا حدی که میسراست باید از طریق بردباری ، متنانت ، از روی کمال و عقل و عاقبت اندیشی با ھر گونه سختی و خلاف طبع، سازگاری نمود و ھمواره طرفدار صلح ، آشتی و حسن سلوک بود.
مقوله طلاق و علل و پیامدھای آن
طلاق در لغت به معنای جدا شدن زن و شوھر از یکدیگر و رھایی آنھا از تقیدات زندگی زناشویی است . از نظرتاریخی ، پیشینه طلاق را به قدمت ازدواج دانسته اند . در قدیمی ترین متن حقوقی به دست آمده مربوط به قانون حمورابی متعلق به تمدن بابل ، حق طلاق برای مرد و در شرایطی برای زن ، مجاز بوده است .گاھی مجموعه ای از عوامل ، سبب پیدایش طلاق می شود . در بسیاري از مواقع ، مشکلات بزرگ از مسائل جزئي پدید می آید.
گاه اختلافات جزئي چون جرقه ھايی کوچک ، آتش بزرگی را ایجاد می کند که باعث ویران شدن خانواده می شود محققان بر اين باورند كه آمار رو به افزایش طلاق در ھیچ عصری ، اين چنین نگران کننده نبوده است.
پژوھشگران در رابطه با علل و عوامل طلاق به مسائلی از قبیل مفاسد اخلاقی ، ناراحتی ھای روحی ، بکاری ، مشکلات اقتصادی و سست بودن باورھای معنوی و دینی اشاره می کنند.
آمارھا حاكي از آن است که امروزه در جوامع غربی ھر ازدواجي كه صورت مي گیرد ، احتمال منجر شدن آن به طلاق ، زياد است . آمار مربوط به سالھای ١٩٩٧ تا ٢٠٠٠ میلادی نشان می دھد که کشور آمریکا بالاترین میزان طلاق را طي اين سالھا در جھان داشته است . طبق اين آمار از ھر دو ازدواج در آمريكا ، يكي به طلاق منجر شده است . افزایش خانواده ھای تک والدی در غرب و ھمچنین افزایش تعداد افرادی که بدون ازدواج با ھم زندگی می کنند ، نشان دھنده کم رنگ شدن جايگاه ازدواج و افزایش طلاق است دکتر رودز بوی سون پژوھشگر انگلیسی درمورد بروز مشکلات خانواده در غرب می گوید:
یک ھفتم از فرزندان در انگلیس در خانواده ھای تک والدی زندگی می کنند . به نظر من علت اصلی پرخاشگری پسران جوان ، فقدان پدر است . معمولا پسران را تنھا به وسیله پدران قاطع می توان تربیت کرد . دوری پدر به این معناست که پسران ارزشھای خود را از گروھھای ناباب می گیرند و برای یک زندگی ھمراه با جرم و بزه آماده می شوند . " آقای بويسون مفاسد اخلاقی ازجمله آزادی ھم جنس بازان را از عوامل مهم طلاق در خانواده ھا می داند.
*** برخی از پژوھشگران در تحلیل علل افزایش طلاق در جوامع غربی می گویند مفھوم ازدواج در اين جوامع تغییر يافته و اين از مھمترین عوامل افزایش طلاق به شمار می رود .
به تعبیر آنھا ، در اين مفھوم جديد ، خانواده و ازدواج به یک مصاحبت موقتی تبدیل شده است . چراكه بسیاري از ازدواج ھا برمبناي عشقھاي سطحي و زود گذر صورت می گیرد . چنین مفھومی از ازدواج ، به خودی خود ، مفھوم طلاق و گسست زناشویی را در خود دارد .
زیرا با توجه به ناپایداری و گذرا بودن احساسات عاشقانه ، افراد به ھمان سرعتی که درگیر روابط عاشقانه می شوند ، ممکن است از آن فاصله بگیرند . اينگونه زوجھا با افول عشق اولیه ، معمولا" دلیلی بر ادامه زندگي مشترك نمی بینند و گاه نیز دلایل موجھی برای خروج از آن دراختیار دارند . درمقابل ، در جایی که دركنار علاقه و محبت ، عوامل زیربنایی دیگری برای تداوم خانواده وجود داشته باشد ، زنجیرھایی که خانواده را نگه مي دارد ، مستحکم تر است .
*** یکی دیگر از عوامل مھم طلاق ، تغییر نگرش درمورد جايگاه زن در خانواده و اجتماع است .
امروزه اين تفکر نادرست در برخي جوامع رايج شده است که در ازدواج ھا ، زنان بازنده اصلي ھستند ، زیرا آنھا با ايفاي نقش خانه داري ، اشتغال و استقلال مالی خود را از دست می دھند . اين نوع تفكر باعث مي شود كه زنان درصدد كسب موقعیتھاي شغلي و درآمد اقتصادي باشند . البته دستیابی زنان به موقعیتھاي شغلی که روز به روز درحال افزایش است ، در مواردي زمینه افزايش طلاق و جدايي را فراھم كرده است . زیرا وقتی زن در بیرون از خانه ، به فعالیتی اقتصادی و پول آور اشتغال داشته باشد ، چندان متکی به مرد نیست . لذا در صورتي كه بین او و شوھر اختلافات جدي بروز كند ، از متارکه و طلاق ، بیمی به دل راه نمی دھد .
*** کم رنگ شدن اعتقادات مذھبی ، از دیگر عوامل مھم افزایش طلاق در جوامع غربی است .
با تضعیف باورھای دینی و معنوي ، راه برای مفاسد اخلاقی و بی بند و باریھا ھموار شده است . ھم اکنون عدم پايبندي به دین ، انسان غربی را از قید و بندھاي اخلاقي جدا کرده و این مسئله بر پیوندھای خانوادگی ، آسیب فراوان وارد ساخته است .
وقتی زن و شوھر از کوچکترین التزامات اخلاقی و انسانی نسبت به یکدیگر غافل باشند ، راه برای ورود نابسامانیھا و نھایتا" طلاق باز مي شود . حال که صحبت از دین و اخلاق شد ، بجاست که نگاھي به نظر اسلام درمورد طلاق داشته باشیم .